کد مطلب:93767 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:263

حزن در سایه قرآن











21- یحزنون به انفسهم

ترجمه: پرهیزكاران با خواندن قرآن جان خویش را محزون می سازند.

شرح: پروا دارندگان و متقیان با خواندن قرآن خود را محزون می گردانند، «حزن» را علمای اخلاق مثل مرحوم نراقی در جامع السعادات چنین تعریف نموده است: «الحزن هو التحسر و التالم لفقد محبوب او فوت مطلوب» (حزن عبارت است از حسرت و ناراحتی برای از دست دادن شخصی كه: محبوب انسان است، یا از دست رفتن چیزی كه مطلوب او است).[1].

حزن متقیان را می شود، به دو گونه تفسیر كرد: 1- حزن از وعده های عذاب الهی، و اینكه مبادا این وعیدها و وعده عقابها گریبانگیر آنها شود، زیرا اعمالی كه انجام داده اند، گرچه فی نفسه زیاد است، ولی آنها به نظر قلیل به آن نگریسته، و از عاقبت خود بیم دارند، و از این رو با قرآن خواندن خود را متنبه كرده و به یاد

[صفحه 460]

عذابها افتاده و محزون می شوند، با خواندن قرآن بیاد طولانی بودن مسیر و كمی زاد و توشه می افتند، و نمی دانند در نهایت به چه وادی سر می سپارند، با تلاوت قرآن به یاد فرصتهای از دست رفته ای می افتند، كه: می توانستند بیشتر بهره برگیرند، ولی نگرفتند، آنها به یاد مرگ و قبر و سئوال نكیر و منكر و برزخ و عقبات و فراز و نشیب مسیر خود به طرف آخرت می افتند، و گر چه امیدوارند ولی مخزونند كه چه می شود آیا این مقدار طاعتها و عبادت های ما جوابگوی سئوالات دادگاه الهی خواهد بود یا نه؟!

اینها حقیقتا خدا ترسان روزگارند، اینها كسانی هستند كه با مرور به قرآن به خود آمده، بر خود می لرزند، و گویا پیامبر را می بینند كه آیات را بر آنها می خواند، چرا نترسند كه خداوند به پیامبرش فرمود بگو: (اوحی الی هذا القرآن لا نذركم به و من بلغ) (این قرآن به سوی من وحی شد تا شما و كسانی را كه این آیات به آنها می رسد انذار كنم).[2].

این خداترسان نمونه های بارزی برای (من بلغ) هستند كه قرآن بدانها رسید و آنها انذار خدا و رسولش را پذیرفتند، و به دنبال این ترس از جهل به عاقبت خویش محزون شدند، آنها نوای قرآن را در فضای گوش جان، جای دادند، و گویا قرآن با سكوتش با آنها سخن گفت، و امر و نهی كرد كه این ویژگی قرآن است، چنانكه مولی علی (ع) در نهج فرمود: «فالقرآن آمر زاجر و صامت ناطق»[3] قرآن امركننده و نهی كننده و ساكت ناطق است) امركننده نسبت به معروفات و نهی كننده نسبت به منكرات است، ساكت و بی صدا است، زیرا جز حروفی و كلماتی بیش نیست، و در عین حال ناطق است، زیرا گویای ادله و براهین الهی است. آری، چرا نترسند كسانی كه با دل و جان كلام الهی و سخنان ائمه و هادیان راه را شنیدند، واقعا جای

[صفحه 461]

لرزیدن و قالب تهی كردن است، برای كسی كه درك حقیقی عقبات را كند، و قابلیت فهم معارف الهی را داشته باشد.

برای آگاهی از فراز و نشیب این راه پر خطر كلماتی از مولی را كه در نهج البلاغه فرموده، بشنویم خود مولی در خطبه 183 كه در وصف قرآن و لزوم تحصیل ملكه تقوی است، چنین می فرماید:[4] «بترسید از خداوندی كه شما در برابر نظر او هستید و زمام شما به دست اوست و حركات و سكنات شما را در اختیار دارد. (و قدرتمند بر هر كاری است)... شما در دنیا كه جای ماندنتان نیست، مسافر و رهگذرید، شما را به كوچ كردن از آن اعلام و به توشه برداشتن از آن امر فرموده اند، و بدانید این پوست نازك (بدن شما) طاقت آتش دوزخ را ندارد، پس (از ابتلای به آن) به خودتان رحم كنید، كه شما خود را در دنیا به مصیبتها و سختیها آزموده اید، (نتوانسته اید بر كوچكترین ناكامیهای آن شكیبا باشید) آیا دیده اید یكی از خودتان كه چگونه ناله و اظهار درد می كند، از خاری كه به بدن او فرو رود و از لغزیدنی كه او را خونین كند، و از ریگ گرم (بیابان) كه او را بسوزاند، پس چه حالتی خواهد داشت، هرگاه بین دو طبقه از آتش باشد در حالی كه همخوابه سنگ سوزان و همنشین شیطان گردد، آیا می دانید آنگاه كه مالك (دوزخ) بر آتش غضب كند آتشها بر روی هم می غلطند و یكدیگر را می گویند؟... ای پیر سالخورده! كه ناتوانی در وجودت رخنه كرده، چگونه خواهی بود زمانی كه طوقهای آتش به گردنها انداخته شود و غل های جامعه به دست و گردن افتد؟ تا گوشتهای بازوها را بخورد، (اگر بر اثر معاصی به این عذاب و سختیها گرفتار شوی چه می كنی)، پس ای گروه بندگان از خدا بترسید، از خدا بترسید، در حالی كه در تندرستی پیش از بیماری (رسیدن مرگ) و در فراخی و آسایش (دنیا) پیش از تنگی و سختی (قبر) آسوده

[صفحه 462]

هستید، (می توانید رضا و خشنودی خدا و رسول را به دست آورده و از گرفتاری بعد از مرگ رهائی یابید) پس در راه آزادی خویش پیش از آنكه درهای آزادی بر روی شما بسته شود (و رهائی ممكن نباشد) چشمهای خود را بیدار نگاهدارید، (شب زنده دار باشید) و شكمهاتان را لاغر سازید، (روزه بگیرید) و قدمهایتانرا به بكار برید، (در كار خیر قدم نهید) و اموالتان را (در راه خدا) ببخشید و اندامتان را فدای جانهایتان نمائید، و در این كار بخل نورزید (بدنها را كه به زودی فانی گشته، زیر خاك می پوسد، در راه عبادت و بندگی و جهاد با دشمنان دین به كار برید، تا از عذاب همیشگی برهید و در بهشت جاوید به سر برید».

مگر می شود كسی به این حقایق ایمان داشته باشد ولی بیمناك و هراسناك نباشد، بی جهت نیست كه پیامبر گرامی فرمود: «انی لا عجب كیف لا اشیب اذا قرات القرآن» (بسیار در عجبم كه چرا وقتی قرآن می خوانم پیر نمی شوم)[5] چرا جای تعجب نباشد كه انسان این آیات عذاب و تهدید را بخواند، و از ناراحتی پیر نشود.

به اصل بحث برگردیم، تا به اینجا تفسیر اول حزن بیان شد، كه حزن متقین از این است كه احتمال می دهند، (فوت مطلوب) شود، و به آنجائی كه باید برسند نرسند، و از قافله بهشتیان عقب بمانند، از «ربیع بن خثیم» (خواجه ربیع معروف) پرسیدند: «مالك مهموما» (چرا همیشه محزون و غمناكی؟!) قال: «لانی مطلوب» (گفت زیرا من طلب شده و مطلوبم یعنی طالبی دارم كه تحت فرمان او هستم، و مرا مكلف به تكالیف كرده، چنانكه سلطان به خادم خود دستوراتی داده و خادم با اینكه وظیفه خود را انجام داده، ولی باز نگران است، كه شاید قصور و تقصیری كرده باشد، پس چگونه مهموم نباشم)؟!

[صفحه 463]

2- تفسیر دوم حزن متقین این است كه: به خاطر فراق و هجران از محبوب و معشوق خود اندوهناكند، آنها با خواندن قرآن و كلمات معشوق محزون شده و بیاد محبوب و محبتهای او افتاده، و در فراق او می نالند، این حزن، حزن (فقد محبوب است). آنها در این دنیا خود را غریب احساس می كنند كه دور از یار و یاور مجبور به زندگی در آن هستند، آنها در غم فراق و دوری از محبوب و نعمتهای همیشگی او می سوزند، آنها در هجران غم عشق گرفتارند، در اشعار شعرا بسیار سخن از غم عشق رفته است، اما چه خوش است غم عشقی كه بر دل متقیان حاكم است این غم نه مثل غمهای عشاق دیگر است، زیرا غم عشق آنها غم عشق خدا و غم عشق اینها غم عشق معشوق مجازی است.

در اینجا جا دارد نظری به عشق حقیقی و مجازی كنیم، مراد از عشق حقیقی آن است كه معشوق حقیقتی ازلی و ابدی باشد و واقعیتی غیر از او در جهان نباشد، حقیقتی كه بی نیاز از غیر است ذاتی كه واجد جمیع صفات ثبوتیه و فاقد صفات سلبیه است، و در علم كلام و فلسفه اثبات شده كه غیر از واجب الوجود (الله تبارك و تعالی) موجودی دارای این ویژگیها نیست، و بر عكس عشق مجازی تابع معشوق مجازی است، یعنی اگر معشوق، مجازی شد، عشق وابسته به آن هم مجازی می شود، زیرا عشق، وابسته به معشوق است، و شاهد بر این مطلب این است كه عاشق همیشه در صدد برآورده كردن مطلوبهای معشوق است، تا او را راضی كند. بنابراین هر چه معشوقی كه عشق پایبند به او است، با دوام تر باشد، عشق پردوام تر و هر چه كمالات او بیشتر باشد، عشق كاملتر است، و چه زیبا است عشقی كه به تعاشق رسد، یعنی از دو طرف باشد و محبت دو طرفی گردد و چه بهتر كه این تعاشق در عشق حقیقی باشد، یعنی خدا هم بر فرد مومن عاشق، عشق ورزد.

تا كه از جانب معشوق نباشد كششی
كوشش عاشق بیچاره به جائی نرسد

[صفحه 464]

البته شایان ذكر است كه عشق به موجودی كه مظهر حقیقی خدا باشد، هم عشق حقیقی است، و به همین جهت عشق به مولی امام زمان (ع) هم از آن جهت كه بقیه الله و حجه خداوند بر مردم است، عشق حقیقی است، و همینطور عشق به یك یك ائمه چه در زمان خود آنها و چه در زمان بعد از آنها و نیز عشق به اولیاء راستین الهی عشق حقیقی خواهد بود. پس عاشق و معشوقهائی كه مشاهده می كنیم عاشق و معشوقهای مجازیند حتی عشق لیلی و مجنون و فرهاد و شیرین مجازی است، غم هجران محبوب حقیقی است كه به وصل دائمی منجر می شود، زیرا این محبوب ازلی و ابدی است و در نهایت، عاشق به او خواهد رسید، ولی در عشقهای مجازی غم هجران و دوری از محبوب در صورتی كه وصل هم در پی داشته باشد، موقتی است و ناچار باید از هم جدا شوند و چه غم انگیز است دوری دو یار!

یقولون ان الموت صعب علی الفتی
والله مفارقه الاحباب اصعب

(گویند مرگ برای جوان سخت و مشكل است. ولی به خدا قسم مفارقت و دوری از دوستان مشكلتر است) فراق از یار مجازی دوری نهائی او را به دنبال دارد، و این سنت الهی است، كه قابل تغییر و تبدل نیست، (لن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا)[6] باید از دنیای مجازی رخت بربست و عشق متعلق به آن را هم به او واگذاشت و رفت، و دور شدن محبوب همان و به مصیبت و ناراحتی گرفتار شدن همان، و این نیست مگر اینكه عاشق، معشوق مجازی را بجای حقیقی برگزید، و به دنبال او رفت، غم عشق متقیان غم عشق خداوند باقی است زیرا خود را دور از وصل او می بینند ولی در عین حال راضی هستند، زیرا در این عشق زمام وصل و هجران و درد و درمان عاشق به دست معشوق است چنانكه اصل عشق به

[صفحه 465]

دست اوست، و عاشق این را درك كرده، و پذیرفته است و زبان حالش چنین است كه:

یكی درد و یكی درمان پسندد
یكی وصل و یكی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

اما در عشقهای مجازی قوام عشق به دست طرفین است، گرچه ممكن است یكی آمال خود را در مسلخ دیگری ذبح كند، تا دعوای صداقت او بر دیگری آشكار شود.

حال روشن می شود كه: غم عشق پرهیزكاران غمی سازنده است زیرا كه در صدد رسیدن به خواسته های معشوقی است كه: بقاء دارد، و مجمع صفات كمالیه است، اما غم عشاق مجازی چه بسا به زیر كشنده انسان از مسند فطرت طبیعی است، كه بر آن متولد شده، نه تنها سیر نكرده كه به دنبال تحقق آرمانها و مطلوبهای معشوق از درجه به زیر آمده، و در سرمای شدید رذائل منجمد شده، و دیگر تحركی ندارد، و در مقابل، عاشق الهی در حد معتدل و صراط مستقیم و حرارت مطلوب مشغول تحرك و خودسازی است، اولی از نظر زندگی انسانی برای خود زمستانی سرد و غیر قابل زیست و مرگ آور آورده، و دومی تابستانی معتدل و نشاط آور و زنده كننده مشاعر انسانی اخلاقی، پس خوشا به حال آن غمدیدگان الهی كه در وصول به وصال لحظه شماری كرده، و وای به حال من كه هنوز در آتش غفلت می سوزم و از سوختن خود هم غافلم.

[صفحه 467]


صفحه 460، 461، 462، 463، 464، 465، 467.








    1. جامع السعادات جلد 3 صفحه 213.
    2. الانعام آیه 19.
    3. خطبه 182 فیض و 183 صبحی صالح.
    4. 182 فیض و 183 صبحی صالح.
    5. بحار جلد 16 صفحه 258 (تفسیر دیگری می شود برای این روایت گفت كه صرفنظر می كنیم).
    6. الفاطر آیه 43.